طنز؛ پیدایش رهبر سواری

شما مرا خوب میشناسید. من حاجی رهبر سوارم. تخصص من در سوار شدن رهبرانی چون خلیلی و محقق است. یکبار با خلیلی هستم و یکبار با محقق. زمانی هم بین این دو رهبر پلاستیکی جنگ انداخته و سیل شان را می بینم. یادش بخیر از مزاری که تا توانستم استفاده کردم. نامش را بابه شهید مزاری مانده تجارتم را سر نام و عنوانش شروع کردم . یک روز زمین های ملا نصرالدین را تصاحب کردم به نام حزب وحدت نامش را ماندم مصلی شهید مزاری و نام خاتم الانبیاء را پس کردم. آخر پیامبر هم برای من یک تاریخ مصرف دارد. باید برای هزاره ها پیامبر دیگری ساخت که اگر گفتم این پیامبر زمان و عصر حاضر شماست گوسفندانه بع بع کنند. برای من دین و مذهب یک وسیله است هر کدام برای من تجارت خوب داشته باشد از آن استفاده می کنم. از برکت جهاد و دین و مذهب صاحب میلیون ها دالر شدم و بسیاری از خانه ها را به موسسات کرایه دادم. در قضیۀ کوچی ها که یادتان است از دولت بخاطر خانه های سوخته شده مردم هزاره توسط کوچی ها به لک ها دالر گرفتم و همراه محقق جان تقسیمات کردم. ملت هزاره که نمی فهمند. آن ساده ها را مصروف شعار دادن و مظاهره و این قبیل کارها نمودم. من زمانی به فکر افتادم تا وکیل پارلمان شوم. زیاد پول مصرف کردم ولی نشد اگر وکیل می شدم پارلمان سواری را هم می گرفتم. شاید حال مرا شناخته باشید. من حاجی رمضان مشهور به حاجی رهبر سوارم که به این سوار شدن ها افتخار هم میکنم و این افتخار زمانی است که دیگران سوار بر خر می شوند و من سوار بر رهبر و این رهبران هم سوار بر ملت و ملت هم غیر مستقیم به من سواری می دهند.  

گزارش تخلف
بعدی