بایدها و نباید های شهادت استاد مزاری
(آيا كريم خليلي در شهادت رهبر شهيد مزاري با طالبان همدست بود ؟)
شهید مزاری کیست؟ چرا هنوز بعضی ها با روح شهید مزاری عداوت دارند؟ مزاری عصاره از فضایل بود که داشتن آن فضایل در شخصیتهای افغانستانی با شرایط عمومی تربیت در کشور امتیاز برجسته ی است، که مدعیان آن فاقد چنین اوصاف اند.
در حقیقت استاد شهید مزاری فرزند قرآن بود، او موسی قوم هزاره بود که می خواست هزاره را ازشر فرعونها نجات دهد او تنها عناصر انسانی بود که فرعون نفس را در بند کشیده بود؛ او مهاجری از سیئات بود و لی در عین حال او یک مها جر در کسب علم و مبارزخستگی ناپذیر در برابر طاغوت و تاریکی و ظلمت بود، برای به دست آوردن سرزمین خورشید سالها دوری از وطن را تجربه کرده بود؛ استاد شهید فرزند جد و جهد و کوشش و دهاتی زاده بود که همیشه از آبله دست پدر نان خورده، و از لقمه حلال با کد یمین بزرگ شده بود. چون پدرش مکنتی اندکی داشت، او هرگز از شهریه استفاده نکرد، که در قم و نجف معمول بود. گروه خونی او در حقیقت با جهاد و اجتهاد و کوشش و جدیت گره خورده بود، او از ابتدا که در قریه با پدرش کار می کرد و هم درس می خواند او با جدیت تمام کار ها را در موقع انجام می داد. زمان شناسی بود که فرصتها را شکار می کرد، از همین رو درآوان جوانی به میدان مبارزه آمد و پرچم عدالت خواهی را به دوش کشید؛ حتی در خدمت عسکری به جرم آزادی خواهی مورد سرزنش حکام جور قرار گرفت، او یکی ازمصداق علمی مجاهد و جهاد در راه خدا بود.
استاد شهید برای اقوام محروم کشور احیا گر است و به اقوام محروم کشور حیات سیاسی تازه داد، او به میزان هزاره ها به ازبکها خدمات ارائه کرد، مزاری خواهان عدالت در توزیع قدرت و صلاحیت و توزیع فرصت و ثروت در جامعه افغانستان بود، او برادری وبرابری را به معنای واقع کلمه می خواست.
متأسفانه علمای عناصر شیعی غیر هزارگی نا خواسته با استاد شهید دشمنی می کنند، به قول یکی از علمای با تقوی و منبری کشور، هر گاه نام از استاد شهید برده می شود، گویا در خشتک علمای سادات، قزلباشها و حتی برخی علمای جهال هزاره مار انداخته می شود، چنان ناراحت و بی قرار می گردند که گویا مار گزیده است این عداوتها به خاطر تحقق عدالت و توزیع فرصتها است که به وسیله جهاد به دست آمده و سمبل جهاد استاد شهید مزاری است.
حضور شهید مزاری در مقاومت غرب کابل به درستي يك رخداد ارزشی و يك حادثه زير و زبر كننده بود و در اين رخداد است كه «شهيد مزاري» حامل حقيقت، واقع شدن امر نو را «اعلام» ميكند؛ «عدالت خواهي» را با صداي رسا به همگان خبر ميدهد و ديگر سوژهها همگام با او لبيك ميگويند و حقيقت با «امر كلي» پيوند ميخورد و شهيد مزاري برآمده از دل رخداد حقيقت مقاومت غرب كابل است و چنان با رخداد عجين گشته كه خود رخداد شده است. او يك برگزيده بهره مند از «فيض» است. شهيد مزاري زماني كه از سوي حقيقت فراخوانده ميشود، او هرگز براي تأييد و تصديق خويش به نزد مراجع رسمي نرفت. شهيد مزاري حتي از سوي كسي چون شيخ آصف قندهاري فتواي قتلش صادر شد.
مگر نه اين است كه هر جماعتي و ملتي فاتحان خونريز خويش را قهرمان مينامند، آنچنان كه براي مغولان چنگيز خان يك قهرمان است و براي ايرانيان، نادرشاه افشار خونريز يك فاتح و قهرمان است، براي پشتونها عبدالرحمان جلاد، همانطور كه براي نازيها و بعثيها هيتلر و صدام يك قهرمان است. و فقط تفاوتشان در مقياس خشونت و وحشيگريشان است. مفهوم «قهرمان» برساختة حاكمان و فاتحان است. به گفته «والتر بنيامين»: «... همة حاكمان وراث آنانياند كه پيش از ايشان فاتح شدند و از اين روست كه همدلي با فاتحان در همه حال به سود حاكمان است... هر آن كس كه از هر نبردي فاتح بيرون آمده است تا به همين لحظه شريك و همگام آن موكب پيروزمندي است كه در آن حاكمان امروز پا بر سر افتادگان مغلوب مينهند...»
امروز بخاطر سکوت مرگبار خلیلی، دیگران وجدان روحانیون وقلم ودهان روشنفکران ما را خریده اند وامروزه وجدان روحانیون ودهان وقلم روشنفکران ما در خد مت رهبران سیاسی ما هستند واین دو جماعت به قلب تاریخ مشغول اند وبرای رهبران سیاسی ما معجزه می تراشند چنانکه سید محمود هاشمی ارزگانی در مراسم بزرگداشت مرحوم سید مصطفی کاظمی، در بیان کرامات ومعجزات مرحوم سید مصطفی گفته بود: «من شهادت می دهم که علم شهید کاظمی در اقتصاد علم لدونی بود.» پاسخ به این سؤال بسیار دشوار است وبه شق القمر می ماند.
پس خود می توانند قضاوت وداوری کنند که برخی رهبران سیاسی جامعه ی هزاره چقدر بی اراده شده و یا به راه وآرمان شهید مزاری وفادار مانده اند؟
شهيد مزاري، بعد از دبير كلي حزب وحدت وانتقال حزب وحدت از باميان به كابل وجنگ هاي تحميلي ناجوان مردانه از طرف آقاي سياف وشوراي بد نام نظار وشخص احمد شاه مسعود بر مردم هزاره، در يك دوراهي قرار گرفت كه يا همچنان در چار چوب آئين نامه حزب وحدت كار كند ودر تصميم گيري هاي كلان سياسي ونظامي، هرلحظه نظر شوراي مركزي وشوراي عالي نظارت حزب وحدت را بخواهند ودر هر تصميم سياسي ونظامي منتظر نظر نهايي اين دو شورا بماند ويا از اختيارات دبير كلي خود استفاده كرده شخصا تصميم بيگيرد؟
اینک در اینجا سئوالاتی پیش می آید که:
چرا خلیلی برای بزرگداشت شهید مزاری یک افغانی مصرف نمی کنند اما برای دختران سوگلی وپسران خرسک شکم خود میلیون میلیون افغانی خرج عیاشی شان می کنند؟
چرا خلیلی حاضر نیست خاطرات،گفته ها،سخنرانی ها ومصاحبه های به یاد گار مانده شهید مزاری را چاپ کنند؟
چرا خلیلی هزار گند کاری های خود را مستند به شهید مزاری می کنند اما از وفا وتعهد شهید مزاری خبری نیست که نیست؟
چرا خلیلی به بهانه وحدت ملی، از بیان حقیقت ها ترفه می روند؟
چرا خلیلی مداح رهبران سیاسی شده اند وبعنوان یک روشنفکر به کالبد شکافی اندیشه های شهید مزاری نمی پردازند؟
چرا خلیلی دیروز مزاری را مرتد می گفت، امروز مهربان تر از دایه شده اند؟
بنابر اين بايد به سراغ مشاوران شهيد مزاري رفت وآنان را به محاكمه كشاند كه اين مشاوران چه كرد وچگونه مشورت مي داد كه مزاري به اين نتيجه رسيد كه باچه كسي وارد جنگ شود وبا چه كسي پيمان دوستي بيبندد؟
از كساني كه به عنوان مشاوران شهيد مزاري نام برده مي شود عبارت است از:
كريم خليلي، عزيز الله شفق، سيد محمد سجادي، شيخ قربانعلي عرفاني يكاولنگي، حكيمي جاغوري،آيت الله صادق پرواني.
ازميان اين ها دوشخصيت از همه مشهور وبر جسته تر اند:
1. مرحوم سيد محمد سجادي كه در حادثه سقوط هواپيما در باميان پايتخت حكومتي وقت آقاي كريم خليلي، جان خود را از دست داد. سيد محمد يكي ازبازي گران نقش آفرين در جداي آقاي محمد اكبري از آقاي مزاري ودو شقه شدن حزب وحدت بود.
2. كريم خليلي است كه حكم دست راست شهيد مزاري را داشت وتيئوريسين ائتلاف شهيد مزاري با گلبدين حكمتيار وقرار ملاقات وصلح شهيد مزاري با طالبان همين آقاي كريم خليلي بود ونقش كريم خليلي در جدايي محمد اكبري از مزاري وفرو پاشي قدرت وهيمنه حزب وحدت نه قابل انكار است ونه چيزي پنهان وپوشيده از نظرها، زیرا كريم خليلي، مزاري را به مذاكره وصلح با طالبان تشويق وتر غيب كرد اما خودش شب قبل از شهادت مزاري از غرب كابل به پاكستان گريخت.
مزاري وهمراهانش را دستگير وشهيد كردند، كريم خليلي از اتحاد با گلبدين دفاع نمي كند ولي ديروز خودش همين اتحادرا امضاءكردوشهيد مزاري را در يك كارانجام شده قرارداد؟
امروز كريم خليلي در شهادت مزاري با طالبان همدست بود، او بعد از دبير كلي حزب وحدت ماجراي شهادت رهبر شهيد را به فراموشي سپرد، با اين كه بار ها با طالبان به مذاكره نشست اما از شهادت شهيد مزاري سخني نگفت وبه ديگران هم اجازه مطرح كردن تحقيق پيرامون شهادت شهيد مزاري را نداد.
هرگاه ناكامي هاي حزب وحدت مطرح مي شود خلیلی پاي مزاري را می كشاند و به همین جهت بود که او هیجگاه حاضر نشد تا چگونگي وچرايي شهادت مزاري را مورد تحقيق قرار دهد و اگر خلیلی راست مي گويد كه صادقانه در كنار مزاري بوده وبه انديشه ها وآرمان او متعهد بود، اكنون چرا در جهت تفرق جامعه هزاره گام بر مي دارد، با اين كه مي دانند همين اندك احقاق حقوق مدني ما ثمره همان اتحاد دوران رهبريي شهيد مزاري بود.
از همين بند اخير اين سؤال نتيجه مي گيريم كه مزاري چقدر تنها وغريب بوده وچه شياطين هاي خود را بنام امين او جازده بودند.
به گفته ای آقای واعظی عضوشورای مرکزی حزب وحدت، درزمستان سال 1364 کسی به نام عاقلی، که ازعوامل سپاه ایران بود، درمشهد توسط سپاه اختطاف گردیده وبعدا به قتل رسید. افراد واشخاصی دیگری نیز به همین ارتباط زندانی گردید که بعد آزاد شدند. هدف ازطرح این ماجرا این بود که آقای مزاری را به اتهام این اختطاف بازداشت نموده و به همین بهانه نابود نماید. آقای مزاری خیلی سریع متوجه این دسیسه میشود و از ایران فرار کرده وبه افغانستان میرود. بعد ازچندی آقای مزاری در مربوطات ولایت نیمروز، توسط نیروهای دولتی محاصره گردیده وشایعات قتل ایشان از منابع ایرانی منتشر میگردد. به نقل از منابع موثق گفته میشود که محل بود و باش مزاری را در ولایت نیمروز، آقای خلیلی به ایرانی ها گزارش داده و سپس منابع اطلاعاتی ایران به دولت کابل گزارش کرده بود، شایعه کشته شدن مزاری برای ایرانیها وهم برای آقای خلیلی خبری خوشی بود. ایرانیها می توانست آدم دستور پذیری مثل جناب آقای خلیلی را درخدمت داشته باشد و ایشان هم می توانست بدون تشویش و اضطراب، به خدمت بپردازد. اما شانس با ایشان یار نشد و آقای مزاری از این محاصره زنده بیرون برآمده و پس ازمدتی به ولایت بامیان رسید.
ایرانیهای بازهم ازتلاش فرو گذاری نکرد و خلیلی را به عنوان چهره مطرح وارد بازیهای روز وتعاملات سیاسی کرد. حضور آقای خلیلی را به عنوان سخنگوی شورای ائتلاف احزاب مستقر در ایران، ازتلاش های ایران می توان برشمرد که برای کمرنگ کردن نقش آقای مزاری طرح وتدوین گردیده بود. شاید این جریان برای خیلی ها تعجب برانگیز باشد و باتوجه به اتهاماتی که مبنی بر وابستگی آقای مزاری به ایران مطرح میگردید. کسانی که با مزاری نزدیک بوده اند معتقدندکه رابطه مزاری با ایران، یک رابطه کاملا متعارف و مبتنی براصول تعریف شده بود؛ چیزی که هیچ وقت از آن تخطی نکرد.
چنانچه از حاجی امینی از اعضای شورای مرکزی حزب وحدت نقل شده که آقای مزاری در بامیان مقدمات تشکیل حزب وحدت را روی دست گرفت و سرانجام موفق گردید که احزاب مختلف وازهم گریز را زیر چتر یک آدرس سیاسی گرد آورد، ایرانی ها تلاشهای زیادی را به خرج دادند تا به هرنحوی که شده این حرکت را تخریب نموده واین تلاش را بی ثمر سازد، درادامه همین تلاشها، آقای شیخ ابراهیمی نماینده ویژه رهبری ایران درامور افغانستان، در ولسوالی پنجاب ولایت بامیان سفر کرد، اما آقای مزاری از ملاقات باایشان خود داری ورزید که این برخورد، حساسیت ایرانیها را چند برابرکرد. آقای ابراهیمی وقتیکه هیچ کار نتوانست خواست که تعدادی از فرماندهان جهادی را اغوا نماید اما دراین زمینه نیز موفقیتی قابل ملاحظه بدست نیاوره و بادست خالی برگشت.
به گفته ای داکتر طالب نماینده وقت کریم خلیلی در پاکستان، در این گیرو دار، آقای خلیلی چهره مناسبی بود که می توانست بر قامت اهداف و نیت ایرانیها رخت عمل بپوشاند. درست درهمین ایام ایشان به استخاره و استشاره سپاه پاسداران و نمایندگی رهبری ایران درامور افغانستان، وارد پیشاور گردید که تادریک فضای بازتر علیه تلاش های مزاری دست به فعالیت بزند. آقای خلیلی ازمخالفین سرسخت حزب وحدت بود و چند تن دیگر را هم به اشاره و استخاره ایرانیها، درکنارش داشت. تضعیف مزاری وحزب وحدت در راس تلاش های ایرانیها قرار داشت که جناب آقای خلیلی این تلاشها را درپشاور ترجمه و تفسیر میکرد. درپاکستان برای آقای خلیلی فرصتی فراهم گردید که از آدرس سازمان نصر، با جنرال حمید گل، جنرال اسلم بیگ و دگروال جونجوا از کارگزران اصلی سیاست پاکستان در امور افغانستان، وارد مذاکره شود. نتایج این مذاکرات امکانات قابل ملاحظه ی بودکه ایشان از استخبارات پاکستان دریافت میکرد. باتوجه به این که برای تضعیف انسجام هزاره ها امکانات قابل ملاحظه ی را ازمنابع اطلاعاتی ایران دریافت میکرد، اما قسمتی ازاین امکانات پاکستانی ها را نیز در جهت تضعیف انسجام هزاره ها به مصرف می رساند اما بیشترینه را به ذخیره می سپرد.
در رابطه با آنچه که گفته آمد، جزیات خیلی بیشتری وجود دارد که از پرداختن به آن صرف نظر شد. اما با توجه به آن چه که به آن پرداخته شد، روشن می سازد که شخصیت جناب آقای خلیلی در بستر اطلاعات سپاه ایران رشد وپرورش یافته و خصلت های رفتاری ایشان هم درهمین بستر شکل گرفته اند، وقتیکه کسی با چنین خصوصیات و کاراکترهای شخصیتی در هرم رهبری یک جامعه قرار میگیرد، فرایند کار، مصیبتی خواهد بود که امروز جامعه هزاره با آن دست و پنجه نرم می نماید. حضور جناب آقای خلیلی با این صفاتی که برشمردیم در اهرم رهبری جامعه هزاره، خجلت بسیار سنگین وگران احساس میگردد که تاهنوز این جامعه تجربه نکرده است.
برخی گفته های شهيد مزاري براي كشف همين مطلب است كه ما خائن را از خادم باز شناسيم تا فردا وفرداهادوباره تاريخ تكرار نشود و اين همان چيزي است كه مزاري ما را به آن فرا مي خواند: ولي ما در اينجا برای شما می گوييم كه به زور نمی تواند كسی اين كار را بكند، اگر كسی بيايد خيانت بكند، خائن شود از مردم ما، امكان دارد تاريخ تكرار شود، هيچ بحث ندارد، شما می دانيد در افشار خيانت شد، ضربه ديديم، شما می دانيد در 23 سنبله توطئه بود، ضربه ديديم و الا يك وجب سنگر شما را و مردم ما را كسی نمی تواند به زور بگيرد.( آخرین سخنرانی رهبر شهيد - 24 دلو 1373)
يك مسأله هم در اينست كه پير، جوان، مرد، زن، كوچك، بزرگ متوجه باشيد كه در بين شما كسی خيانت نكند. اگر خائنی می آيد، تبليغ می كند، خلاف منافع شما ايجاد وحشت مي كند، ايجاد تشويش مي كند، بايد دستگير بكنيد و بياوريد كه جزا بدهيم. اين مسأله است كه اگر در اين دو تا مسأله توجه نكنيد يكبار ديگر تاريخ تكرار مي شود و باز اگر از اين شانس گذشت، محروم شديد، صد سال ديگر وقت ضرورت دارد كه شما در اين موقعيت، بياييد. متوجه اين مسأله باشيد.(همان)
ما كه زجرها ديده بوديم، به زندانهاافتاده بوديم، از مدارس اخراج شده بوديم، تبعيدها ديده بوديم، طبعاً از غرور خاص پيروزي اين خط انقلابي متأثر مي شديم. لذا تا زماني كه روسها تصميم بيرون رفتن از افغانستان را نگرفته بودند، به اين فكر بوديم كه بايد در افغانستان خط انقلاب پيروز شود، نه خط محافظه كاري و سازش، ولي وقتي كه اين برادران جهادي ما آمدند، در پيشاور نشستند و اعلام كردند كه ما براي اينها حق قائل نيستيم و اينها در افغانستان موجوديت ندارند، ما تكان خورديم كه حالا موجوديت ما در خطر است؛ كسي كه موجوديتش در خطر باشد، قبل از هر چيزي از موجوديت خود دفاع كند، بعد از آن نوبت مي رسد به اينكه چگونه زندگي كردن و چگونه تصميم گرفتن خود را مطرح كند و آنگاه برسد به اينكه چگونه نظام را حاكم بسازد، ما كه در اينجا تلاش مي كرديم كه اين نظام، نظام انقلابي باشد يا نظام غير انقلابي، اين مرحلة سوم بوده است؛ لهذا ما در تلاش شديم كه بياييم براي حقظ موجوديت مان جمع شويم و وحدت كنيم.
تا اين وقت جنگهاي داخلي كه بود، هر مخالفتي كه مي شد، صرفاً جنبة شعاري عليه جنگ داخلي هر كس مي تواند شعار مفت بدهد و محكوم كند، ولو خودش هم به اين شعار معتقد نباشد، آقاي محسني در سخنراني هاي خود مكرراً مي گفت و اعلان مي كرد كه اگر روزي در افغانستان آتش بس شود، من در مكه رفته دوصد ركعت نماز مي خوانم و اگر روزي در بين شيعيان وحدت شود، من در مكه رفته هزار ركعت نماز مي خوانم. اين را در سخنرانيهاي خود شعار مي داد و مي گفت. مردمي هم كه مهاجر شده و در بيرون رفته بودند و فشار ديده بودند اين حرف را خوب استقبال مي كردند. امّا روزي كه ما به خاطر حفظ موجوديت تشيع و هزاره در افغانستان تصميم گرفتيم كه وحدت كنيم، آقاي محسني مي گفت كه اولين شرط ما در وحدت بي شرط بودن وحدت است؛ يعني كسي شرط قائل نشود. شش نفر از اعضاي شوراي مركزي اش در باميان آمد، وحدت را امضا كرد و برگشت؛ آقاي محسني كه تا حالا خلاف مبناي فكري اش شعار مي داد، فكر كرد كه تا حالا كه جنگ را تقويت مي كردم و اختلاف بود، من وحدت را شعار مي دادم، حالا كه اينها آمده وحدت كرده اند، ديگر چه بگويم؟ اين بود كه از بي شرط بودن وحدت گذشت؛ سه شرط ماند! اعضاي شوراي مركزي در باميان نشستند هر سه شرط را قبول كردند. اما وقتي خارج رفتيم، نُه شرط شد، دوازده شرط شد، آخرش به اين نتيجه رسيديم كه ايشان نمي آيد.
حرف از اينجا شروع مي شود. بعد آقاي محسني مي رود پاكستان و به كساني كه موجوديت ما را در افغانستان نفي كرده بودند مي گويد كه اين حزبي كه در باميان تشكيل شده، حزب هزاره هاست و در آينده از شما حقوق مي خواهد!
اينها مسائلي است كه شما بايد بدانيد و نسلهاي آينده هم بدانند، آقاي محسني به آنها مي گويد كه شما بايد مرا تقويت كنيد؛ من از نگاه تشكيلاتي 14 سال مبارزه كرده ام، آيت الله هم هستم، امكانات بدهيد، از اينكه وحدت جا بيفتد، جلوش را مي گيرم، من با شما هيچ اختلاف ندارم، وقتي كه اين مسأله پيش مي آيد، در پاكستان به تقويت كردن آقاي محسني مي پردازند. مولوي خالص هم كه قبلاً شعارهايش را داده است در يك مصاحبه اي كه با خبرنگار انگليسي دارد، آقاي محسني در كنارش نشسته است. اين خبرنگار از مولوي خالص بازخواست مي كند كه تو مي گفتي: من شيعه ها را قبول ندارم، حالا كه آقاي محسني در كنارت هست، چطور است؟ مولوي خالص واضح مي گويد كه محسني از ماست! مردم ما بايد اين نكته را توجه كنند و بدانند كه براي چيست؟ استنباط من از اينجاست كه عمل مولوي خالص ـ بر خلاف شعارش ـ نژادي است، نه مذهبي؛ چرا كه محسني شيعه است، عالم شيعه هم هست. پس چطور مي شود كه مولوي خالص بگويد: آقاي محسني از ماست؟ بلي، آقاي محسني هزاره نيست و مولوي خالص هم با هزاره ها اختلاف داشته است، راست مي گويد(سخنراني رهبر شهيد - 5 /10/1373)
جناب آقای خلیلی! بخاطر عملکرد نادرست شما؛ آنانیکه فجایع و مصیبت های جبران نا پذیری را برجامعه هزاره تحمیل کردند و باعث اذیت و آزار شهید مزاری گردیده بودند، امروز آنها از نام شهید مزاری نان می خورند و سوء استفاده می کنند، حاجی رمضان دنگی، کسی که نوکری سید فاضل را می نمود و دشمن سرسخت استاد شهید بود، همان حاجی رمضان پس از شهادت مزاری بزرگ، مبالغ انگفتی را که از شهید مزاری بجا مانده بود توسط موتر های سید فاضل در بالشت ها از غرب به شرق کابل منتقل می کرد، آن پول ها در حقیقت از بیت المال و سرمایه حزب وحدت شمرده می شد، او آن را با فریب و نیرنگ به سرمایه شخصی اش تبدیل می کند و امروز با همان امکانات حزب وحدت که آن را استاد شهید با چه زحمات برای حمایت از مردم مظلوم هزاره نگهداشته بود، امروز در کمپاین تبلغاتی حاجی رمضان مصرف می شود، ممکن از همان پولها رای هم خریداری نماید، زیرا حاجی رمضان فرد بیسواد است و او هرگز لیاقت و شایستگی نمایندگی مردم در پارلمان را ندارد، کسی که حتی شعارهای انتخاباتی اش را چند جوان تحصیل کرده در برابر مبالغ انگفتی تهیه می کنند.
بخاطر ضعف مدیریت جناب آقای خلیلی بود که در پانزده همین سالگرد شهید مزاری(ره) حاجی رمضان دنگی با یک لودگی قرار داد بخاری های چوبی و تیلی وزارت دفاع را از دست داد، حاجی رمضان دنگی رئیس ستاد برگزاری پانزده همین سالگرد رهبر شهید بابه مزاری(ره) از تشریف آوری تمام شخصیت های حاضر در مجلس را نام برد، اما از داکتر عبدالله نام نبرد که این حرکت حاجی دنگی خشم داکتر عبدالله را بر انگیخت و در ختم مجلس داکتر عبدالله طی تماس تلفونی به هوادارانش در وزارت دفاع دستور داد که دیگر با حاجی دنگی بخاری های وزارت دفاع را قرار داد نکند.
کریم خلیلی به عنوان عامل پرکار و مطمئن ایرانیها و همچنان درپیوند نزدیک باسرویس اطلاعاتی پاکستان، درتحولات سیاسی و درادامه ی بحران درافغانستان، نقش ایفا کرده است. دقت وپژوهش درکارکرد و داده های کرداری ایشان این واقعیت تلخ را محرز می سازد که سهم ونقش ایشان در گسترش وپردازش مصیبت وسیاه بختی درجامعه هزاره، کمتر از دشنمان متعارف مردم نبوده است.
همانگونه که درمباحث قبلی اشاره رفت، جناب آقای خلیلی بامهارت و چیره دستی که درشناخت وتامین منافع خود دارد، تمام ارزشها و پتانسیل های موجود درجامعه ی هزاره را وسیله قرار داده و از آنها علیه منافع ومصالح این مردم بهره جسته است. اما مردم به دلیل عدم دسترسی در کارنامه ایشان و فراتر ازآن به دلیل حضور یک تعداد کسانی که دربدل یک لقمه نان، در توصیف ایشان (آيا كريم خليلي در شهادت رهبر شهيد مزاري با طالبان همدست بود ؟) شهید مزاری کیست؟ چرا هنوز بعضی ها با روح شهید مزاری عداوت دارند؟ مزاری عصاره از فضایل بود که داشتن آن فضایل در شخصیتهای افغانستانی با شرایط عمومی تربیت در کشور امتیاز برجسته ی است، که مدعیان آن فاقد چنین اوصاف اند. در حقیقت استاد شهید مزاری فرزند قرآن بود، او موسی قوم هزاره بود که می خواست هزاره را ازشر فرعونها نجات دهد او تنها عناصر انسانی بود که فرعون نفس را در بند کشیده بود؛ او مهاجری از سیئات بود و لی در عین حال او یک مها جر در کسب علم و مبارزخستگی ناپذیر در برابر طاغوت و تاریکی و ظلمت بود، برای به دست آوردن سرزمین خورشید سالها دوری از وطن را تجربه کرده بود؛ استاد شهید فرزند جد و جهد و کوشش و دهاتی زاده بود که همیشه از آبله دست پدر نان خورده، و از لقمه حلال با کد یمین بزرگ شده بود. چون پدرش مکنتی اندکی داشت، او هرگز از شهریه استفاده نکرد، که در قم و نجف معمول بود. گروه خونی او در حقیقت با جهاد و اجتهاد و کوشش و جدیت گره خورده بود، او از ابتدا که در قریه با پدرش کار می کرد و هم درس می خواند او با جدیت تمام کار ها را در موقع انجام می داد. زمان شناسی بود که فرصتها را شکار می کرد، از همین رو درآوان جوانی به میدان مبارزه آمد و پرچم عدالت خواهی را به دوش کشید؛ حتی در خدمت عسکری به جرم آزادی خواهی مورد سرزنش حکام جور قرار گرفت، او یکی ازمصداق علمی مجاهد و جهاد در راه خدا بود. استاد شهید برای اقوام محروم کشور احیا گر است و به اقوام محروم کشور حیات سیاسی تازه داد، او به میزان هزاره ها به ازبکها خدمات ارائه کرد، مزاری خواهان عدالت در توزیع قدرت و صلاحیت و توزیع فرصت و ثروت در جامعه افغانستان بود، او برادری وبرابری را به معنای واقع کلمه می خواست. متأسفانه علمای عناصر شیعی غیر هزارگی نا خواسته با استاد شهید دشمنی می کنند، به قول یکی از علمای با تقوی و منبری کشور، هر گاه نام از استاد شهید برده می شود، گویا در خشتک علمای سادات، قزلباشها و حتی برخی علمای جهال هزاره مار انداخته می شود، چنان ناراحت و بی قرار می گردند که گویا مار گزیده است این عداوتها به خاطر تحقق عدالت و توزیع فرصتها است که به وسیله جهاد به دست آمده و سمبل جهاد استاد شهید مزاری است. حضور شهید مزاری در مقاومت غرب کابل به درستي يك رخداد ارزشی و يك حادثه زير و زبر كننده بود و در اين رخداد است كه «شهيد مزاري» حامل حقيقت، واقع شدن امر نو را «اعلام» ميكند؛ «عدالت خواهي» را با صداي رسا به همگان خبر ميدهد و ديگر سوژهها همگام با او لبيك ميگويند و حقيقت با «امر كلي» پيوند ميخورد و شهيد مزاري برآمده از دل رخداد حقيقت مقاومت غرب كابل است و چنان با رخداد عجين گشته كه خود رخداد شده است. او يك برگزيده بهره مند از «فيض» است. شهيد مزاري زماني كه از سوي حقيقت فراخوانده ميشود، او هرگز براي تأييد و تصديق خويش به نزد مراجع رسمي نرفت. شهيد مزاري حتي از سوي كسي چون شيخ آصف قندهاري فتواي قتلش صادر شد. مگر نه اين است كه هر جماعتي و ملتي فاتحان خونريز خويش را قهرمان مينامند، آنچنان كه براي مغولان چنگيز خان يك قهرمان است و براي ايرانيان، نادرشاه افشار خونريز يك فاتح و قهرمان است، براي پشتونها عبدالرحمان جلاد، همانطور كه براي نازيها و بعثيها هيتلر و صدام يك قهرمان است. و فقط تفاوتشان در مقياس خشونت و وحشيگريشان است. مفهوم «قهرمان» برساختة حاكمان و فاتحان است. به گفته «والتر بنيامين»: «... همة حاكمان وراث آنانياند كه پيش از ايشان فاتح شدند و از اين روست كه همدلي با فاتحان در همه حال به سود حاكمان است... هر آن كس كه از هر نبردي فاتح بيرون آمده است تا به همين لحظه شريك و همگام آن موكب پيروزمندي است كه در آن حاكمان امروز پا بر سر افتادگان مغلوب مينهند...» امروز بخاطر سکوت مرگبار خلیلی، دیگران وجدان روحانیون وقلم ودهان روشنفکران ما را خریده اند وامروزه وجدان روحانیون ودهان وقلم روشنفکران ما در خد مت رهبران سیاسی ما هستند واین دو جماعت به قلب تاریخ مشغول اند وبرای رهبران سیاسی ما معجزه می تراشند چنانکه سید محمود هاشمی ارزگانی در مراسم بزرگداشت مرحوم سید مصطفی کاظمی، در بیان کرامات ومعجزات مرحوم سید مصطفی گفته بود: «من شهادت می دهم که علم شهید کاظمی در اقتصاد علم لدونی بود.» پاسخ به این سؤال بسیار دشوار است وبه شق القمر می ماند. پس خود می توانند قضاوت وداوری کنند که برخی رهبران سیاسی جامعه ی هزاره چقدر بی اراده شده و یا به راه وآرمان شهید مزاری وفادار مانده اند؟ شهيد مزاري، بعد از دبير كلي حزب وحدت وانتقال حزب وحدت از باميان به كابل وجنگ هاي تحميلي ناجوان مردانه از طرف آقاي سياف وشوراي بد نام نظار وشخص احمد شاه مسعود بر مردم هزاره، در يك دوراهي قرار گرفت كه يا همچنان در چار چوب آئين نامه حزب وحدت كار كند ودر تصميم گيري هاي كلان سياسي ونظامي، هرلحظه نظر شوراي مركزي وشوراي عالي نظارت حزب وحدت را بخواهند ودر هر تصميم سياسي ونظامي منتظر نظر نهايي اين دو شورا بماند ويا از اختيارات دبير كلي خود استفاده كرده شخصا تصميم بيگيرد؟ اینک در اینجا سئوالاتی پیش می آید که: چرا خلیلی برای بزرگداشت شهید مزاری یک افغانی مصرف نمی کنند اما برای دختران سوگلی وپسران خرسک شکم خود میلیون میلیون افغانی خرج عیاشی شان می کنند؟ چرا خلیلی حاضر نیست خاطرات،گفته ها،سخنرانی ها ومصاحبه های به یاد گار مانده شهید مزاری را چاپ کنند؟ چرا خلیلی هزار گند کاری های خود را مستند به شهید مزاری می کنند اما از وفا وتعهد شهید مزاری خبری نیست که نیست؟ چرا خلیلی به بهانه وحدت ملی، از بیان حقیقت ها ترفه می روند؟ چرا خلیلی مداح رهبران سیاسی شده اند وبعنوان یک روشنفکر به کالبد شکافی اندیشه های شهید مزاری نمی پردازند؟ چرا خلیلی دیروز مزاری را مرتد می گفت، امروز مهربان تر از دایه شده اند؟ بنابر اين بايد به سراغ مشاوران شهيد مزاري رفت وآنان را به محاكمه كشاند كه اين مشاوران چه كرد وچگونه مشورت مي داد كه مزاري به اين نتيجه رسيد كه باچه كسي وارد جنگ شود وبا چه كسي پيمان دوستي بيبندد؟ از كساني كه به عنوان مشاوران شهيد مزاري نام برده مي شود عبارت است از: كريم خليلي، عزيز الله شفق، سيد محمد سجادي، شيخ قربانعلي عرفاني يكاولنگي، حكيمي جاغوري،آيت الله صادق پرواني. ازميان اين ها دوشخصيت از همه مشهور وبر جسته تر اند: 1. مرحوم سيد محمد سجادي كه در حادثه سقوط هواپيما در باميان پايتخت حكومتي وقت آقاي كريم خليلي، جان خود را از دست داد. سيد محمد يكي ازبازي گران نقش آفرين در جداي آقاي محمد اكبري از آقاي مزاري ودو شقه شدن حزب وحدت بود. 2. كريم خليلي است كه حكم دست راست شهيد مزاري را داشت وتيئوريسين ائتلاف شهيد مزاري با گلبدين حكمتيار وقرار ملاقات وصلح شهيد مزاري با طالبان همين آقاي كريم خليلي بود ونقش كريم خليلي در جدايي محمد اكبري از مزاري وفرو پاشي قدرت وهيمنه حزب وحدت نه قابل انكار است ونه چيزي پنهان وپوشيده از نظرها، زیرا كريم خليلي، مزاري را به مذاكره وصلح با طالبان تشويق وتر غيب كرد اما خودش شب قبل از شهادت مزاري از غرب كابل به پاكستان گريخت. مزاري وهمراهانش را دستگير وشهيد كردند، كريم خليلي از اتحاد با گلبدين دفاع نمي كند ولي ديروز خودش همين اتحادرا امضاءكردوشهيد مزاري را در يك كارانجام شده قرارداد؟ امروز كريم خليلي در شهادت مزاري با طالبان همدست بود، او بعد از دبير كلي حزب وحدت ماجراي شهادت رهبر شهيد را به فراموشي سپرد، با اين كه بار ها با طالبان به مذاكره نشست اما از شهادت شهيد مزاري سخني نگفت وبه ديگران هم اجازه مطرح كردن تحقيق پيرامون شهادت شهيد مزاري را نداد. هرگاه ناكامي هاي حزب وحدت مطرح مي شود خلیلی پاي مزاري را می كشاند و به همین جهت بود که او هیجگاه حاضر نشد تا چگونگي وچرايي شهادت مزاري را مورد تحقيق قرار دهد و اگر خلیلی راست مي گويد كه صادقانه در كنار مزاري بوده وبه انديشه ها وآرمان او متعهد بود، اكنون چرا در جهت تفرق جامعه هزاره گام بر مي دارد، با اين كه مي دانند همين اندك احقاق حقوق مدني ما ثمره همان اتحاد دوران رهبريي شهيد مزاري بود. از همين بند اخير اين سؤال نتيجه مي گيريم كه مزاري چقدر تنها وغريب بوده وچه شياطين هاي خود را بنام امين او جازده بودند. به گفته ای آقای واعظی عضوشورای مرکزی حزب وحدت، درزمستان سال 1364 کسی به نام عاقلی، که ازعوامل سپاه ایران بود، درمشهد توسط سپاه اختطاف گردیده وبعدا به قتل رسید. افراد واشخاصی دیگری نیز به همین ارتباط زندانی گردید که بعد آزاد شدند. هدف ازطرح این ماجرا این بود که آقای مزاری را به اتهام این اختطاف بازداشت نموده و به همین بهانه نابود نماید. آقای مزاری خیلی سریع متوجه این دسیسه میشود و از ایران فرار کرده وبه افغانستان میرود. بعد ازچندی آقای مزاری در مربوطات ولایت نیمروز، توسط نیروهای دولتی محاصره گردیده وشایعات قتل ایشان از منابع ایرانی منتشر میگردد. به نقل از منابع موثق گفته میشود که محل بود و باش مزاری را در ولایت نیمروز، آقای خلیلی به ایرانی ها گزارش داده و سپس منابع اطلاعاتی ایران به دولت کابل گزارش کرده بود، شایعه کشته شدن مزاری برای ایرانیها وهم برای آقای خلیلی خبری خوشی بود. ایرانیها می توانست آدم دستور پذیری مثل جناب آقای خلیلی را درخدمت داشته باشد و ایشان هم می توانست بدون تشویش و اضطراب، به خدمت بپردازد. اما شانس با ایشان یار نشد و آقای مزاری از این محاصره زنده بیرون برآمده و پس ازمدتی به ولایت بامیان رسید. ایرانیهای بازهم ازتلاش فرو گذاری نکرد و خلیلی را به عنوان چهره مطرح وارد بازیهای روز وتعاملات سیاسی کرد. حضور آقای خلیلی را به عنوان سخنگوی شورای ائتلاف احزاب مستقر در ایران، ازتلاش های ایران می توان برشمرد که برای کمرنگ کردن نقش آقای مزاری طرح وتدوین گردیده بود. شاید این جریان برای خیلی ها تعجب برانگیز باشد و باتوجه به اتهاماتی که مبنی بر وابستگی آقای مزاری به ایران مطرح میگردید. کسانی که با مزاری نزدیک بوده اند معتقدندکه رابطه مزاری با ایران، یک رابطه کاملا متعارف و مبتنی براصول تعریف شده بود؛ چیزی که هیچ وقت از آن تخطی نکرد. چنانچه از حاجی امینی از اعضای شورای مرکزی حزب وحدت نقل شده که آقای مزاری در بامیان مقدمات تشکیل حزب وحدت را روی دست گرفت و سرانجام موفق گردید که احزاب مختلف وازهم گریز را زیر چتر یک آدرس سیاسی گرد آورد، ایرانی ها تلاشهای زیادی را به خرج دادند تا به هرنحوی که شده این حرکت را تخریب نموده واین تلاش را بی ثمر سازد، درادامه همین تلاشها، آقای شیخ ابراهیمی نماینده ویژه رهبری ایران درامور افغانستان، در ولسوالی پنجاب ولایت بامیان سفر کرد، اما آقای مزاری از ملاقات باایشان خود داری ورزید که این برخورد، حساسیت ایرانیها را چند برابرکرد. آقای ابراهیمی وقتیکه هیچ کار نتوانست خواست که تعدادی از فرماندهان جهادی را اغوا نماید اما دراین زمینه نیز موفقیتی قابل ملاحظه بدست نیاوره و بادست خالی برگشت. به گفته ای داکتر طالب نماینده وقت کریم خلیلی در پاکستان، در این گیرو دار، آقای خلیلی چهره مناسبی بود که می توانست بر قامت اهداف و نیت ایرانیها رخت عمل بپوشاند. درست درهمین ایام ایشان به استخاره و استشاره سپاه پاسداران و نمایندگی رهبری ایران درامور افغانستان، وارد پیشاور گردید که تادریک فضای بازتر علیه تلاش های مزاری دست به فعالیت بزند. آقای خلیلی ازمخالفین سرسخت حزب وحدت بود و چند تن دیگر را هم به اشاره و استخاره ایرانیها، درکنارش داشت. تضعیف مزاری وحزب وحدت در راس تلاش های ایرانیها قرار داشت که جناب آقای خلیلی این تلاشها را درپشاور ترجمه و تفسیر میکرد. درپاکستان برای آقای خلیلی فرصتی فراهم گردید که از آدرس سازمان نصر، با جنرال حمید گل، جنرال اسلم بیگ و دگروال جونجوا از کارگزران اصلی سیاست پاکستان در امور افغانستان، وارد مذاکره شود. نتایج این مذاکرات امکانات قابل ملاحظه ی بودکه ایشان از استخبارات پاکستان دریافت میکرد. باتوجه به این که برای تضعیف انسجام هزاره ها امکانات قابل ملاحظه ی را ازمنابع اطلاعاتی ایران دریافت میکرد، اما قسمتی ازاین امکانات پاکستانی ها را نیز در جهت تضعیف انسجام هزاره ها به مصرف می رساند اما بیشترینه را به ذخیره می سپرد. در رابطه با آنچه که گفته آمد، جزیات خیلی بیشتری وجود دارد که از پرداختن به آن صرف نظر شد. اما با توجه به آن چه که به آن پرداخته شد، روشن می سازد که شخصیت جناب آقای خلیلی در بستر اطلاعات سپاه ایران رشد وپرورش یافته و خصلت های رفتاری ایشان هم درهمین بستر شکل گرفته اند، وقتیکه کسی با چنین خصوصیات و کاراکترهای شخصیتی در هرم رهبری یک جامعه قرار میگیرد، فرایند کار، مصیبتی خواهد بود که امروز جامعه هزاره با آن دست و پنجه نرم می نماید. حضور جناب آقای خلیلی با این صفاتی که برشمردیم در اهرم رهبری جامعه هزاره، خجلت بسیار سنگین وگران احساس میگردد که تاهنوز این جامعه تجربه نکرده است. برخی گفته های شهيد مزاري براي كشف همين مطلب است كه ما خائن را از خادم باز شناسيم تا فردا وفرداهادوباره تاريخ تكرار نشود و اين همان چيزي است كه مزاري ما را به آن فرا مي خواند: ولي ما در اينجا برای شما می گوييم كه به زور نمی تواند كسی اين كار را بكند، اگر كسی بيايد خيانت بكند، خائن شود از مردم ما، امكان دارد تاريخ تكرار شود، هيچ بحث ندارد، شما می دانيد در افشار خيانت شد، ضربه ديديم، شما می دانيد در 23 سنبله توطئه بود، ضربه ديديم و الا يك وجب سنگر شما را و مردم ما را كسی نمی تواند به زور بگيرد.( آخرین سخنرانی رهبر شهيد - 24 دلو 1373) يك مسأله هم در اينست كه پير، جوان، مرد، زن، كوچك، بزرگ متوجه باشيد كه در بين شما كسی خيانت نكند. اگر خائنی می آيد، تبليغ می كند، خلاف منافع شما ايجاد وحشت مي كند، ايجاد تشويش مي كند، بايد دستگير بكنيد و بياوريد كه جزا بدهيم. اين مسأله است كه اگر در اين دو تا مسأله توجه نكنيد يكبار ديگر تاريخ تكرار مي شود و باز اگر از اين شانس گذشت، محروم شديد، صد سال ديگر وقت ضرورت دارد كه شما در اين موقعيت، بياييد. متوجه اين مسأله باشيد.(همان) ما كه زجرها ديده بوديم، به زندانهاافتاده بوديم، از مدارس اخراج شده بوديم، تبعيدها ديده بوديم، طبعاً از غرور خاص پيروزي اين خط انقلابي متأثر مي شديم. لذا تا زماني كه روسها تصميم بيرون رفتن از افغانستان را نگرفته بودند، به اين فكر بوديم كه بايد در افغانستان خط انقلاب پيروز شود، نه خط محافظه كاري و سازش، ولي وقتي كه اين برادران جهادي ما آمدند، در پيشاور نشستند و اعلام كردند كه ما براي اينها حق قائل نيستيم و اينها در افغانستان موجوديت ندارند، ما تكان خورديم كه حالا موجوديت ما در خطر است؛ كسي كه موجوديتش در خطر باشد، قبل از هر چيزي از موجوديت خود دفاع كند، بعد از آن نوبت مي رسد به اينكه چگونه زندگي كردن و چگونه تصميم گرفتن خود را مطرح كند و آنگاه برسد به اينكه چگونه نظام را حاكم بسازد، ما كه در اينجا تلاش مي كرديم كه اين نظام، نظام انقلابي باشد يا نظام غير انقلابي، اين مرحلة سوم بوده است؛ لهذا ما در تلاش شديم كه بياييم براي حقظ موجوديت مان جمع شويم و وحدت كنيم. تا اين وقت جنگهاي داخلي كه بود، هر مخالفتي كه مي شد، صرفاً جنبة شعاري عليه جنگ داخلي هر كس مي تواند شعار مفت بدهد و محكوم كند، ولو خودش هم به اين شعار معتقد نباشد، آقاي محسني در سخنراني هاي خود مكرراً مي گفت و اعلان مي كرد كه اگر روزي در افغانستان آتش بس شود، من در مكه رفته دوصد ركعت نماز مي خوانم و اگر روزي در بين شيعيان وحدت شود، من در مكه رفته هزار ركعت نماز مي خوانم. اين را در سخنرانيهاي خود شعار مي داد و مي گفت. مردمي هم كه مهاجر شده و در بيرون رفته بودند و فشار ديده بودند اين حرف را خوب استقبال مي كردند. امّا روزي كه ما به خاطر حفظ موجوديت تشيع و هزاره در افغانستان تصميم گرفتيم كه وحدت كنيم، آقاي محسني مي گفت كه اولين شرط ما در وحدت بي شرط بودن وحدت است؛ يعني كسي شرط قائل نشود. شش نفر از اعضاي شوراي مركزي اش در باميان آمد، وحدت را امضا كرد و برگشت؛ آقاي محسني كه تا حالا خلاف مبناي فكري اش شعار مي داد، فكر كرد كه تا حالا كه جنگ را تقويت مي كردم و اختلاف بود، من وحدت را شعار مي دادم، حالا كه اينها آمده وحدت كرده اند، ديگر چه بگويم؟ اين بود كه از بي شرط بودن وحدت گذشت؛ سه شرط ماند! اعضاي شوراي مركزي در باميان نشستند هر سه شرط را قبول كردند. اما وقتي خارج رفتيم، نُه شرط شد، دوازده شرط شد، آخرش به اين نتيجه رسيديم كه ايشان نمي آيد. حرف از اينجا شروع مي شود. بعد آقاي محسني مي رود پاكستان و به كساني كه موجوديت ما را در افغانستان نفي كرده بودند مي گويد كه اين حزبي كه در باميان تشكيل شده، حزب هزاره هاست و در آينده از شما حقوق مي خواهد! اينها مسائلي است كه شما بايد بدانيد و نسلهاي آينده هم بدانند، آقاي محسني به آنها مي گويد كه شما بايد مرا تقويت كنيد؛ من از نگاه تشكيلاتي 14 سال مبارزه كرده ام، آيت الله هم هستم، امكانات بدهيد، از اينكه وحدت جا بيفتد، جلوش را مي گيرم، من با شما هيچ اختلاف ندارم، وقتي كه اين مسأله پيش مي آيد، در پاكستان به تقويت كردن آقاي محسني مي پردازند. مولوي خالص هم كه قبلاً شعارهايش را داده است در يك مصاحبه اي كه با خبرنگار انگليسي دارد، آقاي محسني در كنارش نشسته است. اين خبرنگار از مولوي خالص بازخواست مي كند كه تو مي گفتي: من شيعه ها را قبول ندارم، حالا كه آقاي محسني در كنارت هست، چطور است؟ مولوي خالص واضح مي گويد كه محسني از ماست! مردم ما بايد اين نكته را توجه كنند و بدانند كه براي چيست؟ استنباط من از اينجاست كه عمل مولوي خالص ـ بر خلاف شعارش ـ نژادي است، نه مذهبي؛ چرا كه محسني شيعه است، عالم شيعه هم هست. پس چطور مي شود كه مولوي خالص بگويد: آقاي محسني از ماست؟ بلي، آقاي محسني هزاره نيست و مولوي خالص هم با هزاره ها اختلاف داشته است، راست مي گويد(سخنراني رهبر شهيد - 5 /10/1373) جناب آقای خلیلی! بخاطر عملکرد نادرست شما؛ آنانیکه فجایع و مصیبت های جبران نا پذیری را برجامعه هزاره تحمیل کردند و باعث اذیت و آزار شهید مزاری گردیده بودند، امروز آنها از نام شهید مزاری نان می خورند و سوء استفاده می کنند، حاجی رمضان دنگی، کسی که نوکری سید فاضل را می نمود و دشمن سرسخت استاد شهید بود، همان حاجی رمضان پس از شهادت مزاری بزرگ، مبالغ انگفتی را که از شهید مزاری بجا مانده بود توسط موتر های سید فاضل در بالشت ها از غرب به شرق کابل منتقل می کرد، آن پول ها در حقیقت از بیت المال و سرمایه حزب وحدت شمرده می شد، او آن را با فریب و نیرنگ به سرمایه شخصی اش تبدیل می کند و امروز با همان امکانات حزب وحدت که آن را استاد شهید با چه زحمات برای حمایت از مردم مظلوم هزاره نگهداشته بود، امروز در کمپاین تبلغاتی حاجی رمضان مصرف می شود، ممکن از همان پولها رای هم خریداری نماید، زیرا حاجی رمضان فرد بیسواد است و او هرگز لیاقت و شایستگی نمایندگی مردم در پارلمان را ندارد، کسی که حتی شعارهای انتخاباتی اش را چند جوان تحصیل کرده در برابر مبالغ انگفتی تهیه می کنند. بخاطر ضعف مدیریت جناب آقای خلیلی بود که در پانزده همین سالگرد شهید مزاری(ره) حاجی رمضان دنگی با یک لودگی قرار داد بخاری های چوبی و تیلی وزارت دفاع را از دست داد، حاجی رمضان دنگی رئیس ستاد برگزاری پانزده همین سالگرد رهبر شهید بابه مزاری(ره) از تشریف آوری تمام شخصیت های حاضر در مجلس را نام برد، اما از داکتر عبدالله نام نبرد که این حرکت حاجی دنگی خشم داکتر عبدالله را بر انگیخت و در ختم مجلس داکتر عبدالله طی تماس تلفونی به هوادارانش در وزارت دفاع دستور داد که دیگر با حاجی دنگی بخاری های وزارت دفاع را قرار داد نکند. کریم خلیلی به عنوان عامل پرکار و مطمئن ایرانیها و همچنان درپیوند نزدیک باسرویس اطلاعاتی پاکستان، درتحولات سیاسی و درادامه ی بحران درافغانستان، نقش ایفا کرده است. دقت وپژوهش
بایدها و نباید های شهادت استاد مزاری